نويسنده: پال ارنست آدولف (1)(2) طبيب و جراح




 

درجواب سؤال مهم مؤلف اين مجموعه بايد بگويم که من به طورحتم به وجود و حقيقت خدا اعتقاد دارم. اعتقاد من تنها از طريق تجارب فکري و روحاني نيست، بلکه حرفه ي پزشکي آنچه را که من به آن ايمان داشتم تأييد کرده است.
سابقاً که در دانشکده ي پزشکي درس مي خواندم، چنين يادگرفته بودم که تغييراتي که در بافت هاي بدن ايجاد مي شود، مثلاً تغييراتي که در زخم ديده مي شود، اساس مادي دارند. هنگامي که مقطع هاي بافت را زير ميکروسکوپ مطالعه مي کردم، متوجه مي شدم که بعضي از عوامل مساعد هستند که ضايعات بافتي را ترميم مي کنند، و سپس هنگامي که به عنوان انترن وارد بيمارستان و مشغول طبابت شدم، اطمينان داشتم که اگر عوامل مساعد و وسايل کافي پزشکي موجود باشد حتماً مريض شفا مي يابد و زخم التيام مي پذيرد. همچنين عقيده داشتم که کيفيت شفا و التيام را مي دانم. ولي به زودي ملتفت شدم که در ميان عوامل مساعد مهم ترين آن ها يعني خدا را از نظر دور داشته ام.
هنگامي که در بيمارستان انترن بودم، يکي از بيماران ما پير زني هفتاد ساله بود که استخوان بالاي رانش شکسته بود. در ضمن معالجه با مطالعه ي عکس هاي راديوگرافي متوجه شدم که بافت استخواني اش واکنش خوبي نشان مي دهد و در نتيجه به خاطر شفاي استثنايي و سريعش به او تبريک گفتم. او ديگر با صندلي چرخ دار حرکت نمي کرد و مي توانست با چوب زير بغل راه برود. جراحي که او را معالجه کرده بود به من گفت: « اين زن مي تواند بعد از بيست و چهار ساعت بيمارستان را ترک کند و به خانه خود برود ». او از اين که مريضي به اين زودي بهبود يافته بود، فوق العاده خوشحال به نظر مي رسيد.
روز يکشنبه، يعني همان روزي که من با جراح معالج وي صحبت کرده بودم، مطابق معمول هفتگي، دختر پير زن به عيادتش آمد و من به او گفتم که مي تواند فردا مادرش را به خانه ببرد، چون حال او خوب است و به اندازه ي کافي بهبود يافته است و مي تواند با چوب زيربغل راه برود. دختر از نقشه اي که در سر داشته به من چيزي نگفت و مستقيماً رفت تا با مادرش صحبت کند. به او گفت که شوهرش با وي صحبت کرده و متأسفانه نمي توانند در بازگشت از بيمارستان او را در خانه خود بپذيرند. البته امکان داشت که ترتيبي داده شود تا او را به نوانخانه ي پيران و سالخوردگان ببرند.
چند ساعت بعد مرا که انترن بودم پيش پيرزن خواستند. حالش خيلي خراب بود، و بيست و چهار ساعت بعد زن بيچاره مرد، ولي نه در نتيجه ي شکستگي استخوان بلکه در نتيجه ي شکستن دلش. گرچه ما تمام وسايل طبي لازم را براي اعاده ي سلامت وي به کار برديم ولي فايده نبخشيد.
استخوان شکسته بدون زحمت بهبود يافت، اما شفاي دل شکسته امکان پذير نبود، و با وجود تمام ويتامين ها و آب هاي معدني و وسايل شکسته بندي بالاخره او نتوانست جان سالم به در برد. ما مطمئن بوديم که انتهاي استخوان ها به هم جوش خورده بودند و مفصل ران وي نيز قوي بود، ولي او مرد، چرا؟ مهم ترين عامل مورد نياز براي شفاي بيمار ما ويتامين ها و معدنيات يا شکسته بندي استخوان نبود، بلکه اميد بود، و هنگامي که بيمار اميد خود را از دست بدهد، « نه عزيمت اثرکند نه علاج ».
اين ماجرا تأثير عميقي در روح من باقي گذاشت و اعتقاد مرا به کلي عوض کرد، زيرا من ديدم که اگر اين خانم مانند يک موحد واقعي به خدا اميد و ايمان داشت، نتيجه غير از اين مي شد. اين پيشامد مرا از خواب غفلت بيدارکرد و تمام عقايد سابقم را تغيير داد. من نيز به عنوان يکي از شاغلان علم پزشکي به وجود خدايي که تمام موجودات را آفريده ايمان داشتم، ولي علم را از دين تفکيک مي کردم و آنچه که از تحصيل علوم مادي به دست آورده بودم در جاي خود محفوظ نگاه داشته بودم و فکر مي کردم که اين معلومات با ايمان قلبي من نسبت به خدا ربطي ندارد.
آيا اين تفکيک من صحيح بود؟ در اين جا من با بيماري مواجه شده بودم که سلامت خود را بازيافته بود، اما چون نقطه ي اتکا و اميد او تنها دخترش بود، وقتي از وي نوميد شد روح خود را باخت و به جاي زندگي مرگ را در کنار خود يافت. حضرت مسيح فرموده است: « صاحب همه دنيا شدن براي کسي که روح خود را باخته چه فايده دارد؟ »
من به اين نکته پي بردم که از اين پس بايد جسم بيمار را با به کار بردن وسايل طبي و جراحي، و روح وي را با تقويت ايمان او نسبت به خدا معالجه کنم. اعتقاد من به داروها و عمل جراحي و ايمان من به پروردگار عالم روي مباني علمي بنا شده و عقيده دارم که بيمار را بايد با اميدوار ساختن به لطف خدا توأم با تجويز داروهاي طبي درمان کرد. علاوه بر اين، من چنين نتيجه گرفته ام که استفاده از داروها در کار معالجه، توأم با تقويت ايمان بيمار به خدا، وجود فلسفه طبي استوار و جديدي را ايجاب مي کند.
اين تجربه و استنتاج من اکنون مصادف با پيدايش نوعي بيداري در عالم پزشکي شده و آن عبارت از توجه پزشکان به عامل رواني در بيماري هاست. مثلاً اکنون ثابت شده است که هشتاد درصد از بيماراني که در شهرهاي بزرگ امريکا به پزشکان رجوع مي کنند، يک عامل مهم رواني دارند و در حدود نصف اين هشتاد درصد هيچ گونه علت جسماني براي تشخيص بيماري نشان نمي دهند. بايد توجه داشت که، به عقيده ي اطبا، کساني که بيماري روحي يا عصبي دارند و در بدن آن ها بيماري عضوي ديده نمي شود، بيماران خيالي نيستند بلکه واقعاً مريضند و علت بيماري آن ها فکر و خيال نيست، و اگر طبيب بصيرت داشته باشد و در معاينه ي بيمار دقت کند، علت آن را پيدا خواهد کرد. علت اصلي بيماري هاي عصبي چيست؟ به نظر روان پزشکان مهم ترين علل آن ها عبارتند از: معصيت و گناه، کينه توزي و نداشتن عفو و گذشت، ترس، اضطراب، شکست و محروميت، عدم تصميم و اراده، شک و ترديد، حسد، خودپسندي، افسردگي و ملال. بدبختانه بعضي از پزشکان رواني به هنگام جست و جوي علت بيماري هاي روحي و رواني خدا را از نظر دور مي دارند، چون خودشان به خدا ايمان ندارند.
از اين گذشته، آيا اين اختلافات احساساتي که باعث توليد مرض مي شوند، غير از آن چيزهايي هستند که خدا درکتب آسماني فرموده و پيامبراني فرستاده تا ما را از آن ها نجات دهند؟ خداي مهربان قبلاً احتياجات رواني ما را پيش بيني کرده و چاره ي کامل دردهاي روحي ما را آماده نموده است. روان پزشکان با تعبيرات مغلق و پيچيده قفلي را که در سلامت را به روي ما مي بندد تعريف کرده اند، ولي خدا به وسيله ي فرستادگان خود با تعبير روشن و دقيق کليد اين قفل را به ما نشان داده که با کاربرد آن مي توانيم در سلامت رواني را به روي خود بگشاييم. تنها خدا مي تواند اين کليد را تعريف کند، و تجارب کور هرگز نمي توانند مفتاحي براي قفل مرموز روح ما بسازند، بلکه فقط آفريدگار عالم مي تواند خصوصيات اين کليد را به ما الهام کند. کوپر(3) در شعرخود اين موضوع را به درستي چنين بيان کرده است:
کوردل بي اعتقاد از روي خطا و اشتباه،
آفرينش را عبث و بيهوده مي انگارد، (4)

خدا بهترين معرف کار خويش است،
و خود همه ي اسرار را به نيکي بيان مي کند.

خدا چگونه اسرار اين کليد را بيان مي کند؟ حقيقت اين است که ما همه مقصر و گناهکاريم و احتياج به عفو و رحمت پروردگار داريم. وقتي که خدا گناهان ما را بخشيد، ما هم نسبت به ديگران رئوف و مهربان مي شويم. عفو و بخشش از صفات خداست و ترس و اضطراب را از بين مي برد و محيط سالمي ايجاد مي کندکه هرگز شکست و محروميت بدان راه نمي يابد. هنگامي که محبت خدا در قلب ما جايگزين شد، حسد و خودپسندي و ساير صفات ناپسند از آن بيرون مي رود، افسردگي به شادي تبديل مي شود، و اميد يعني عامل زندگي به تن ها نيروي حيات مي بخشد.
من که از شاغلان علم پزشکي هستم، براي مبارزه با هر نوع بيماري خود را با سلاح روحي و داروهاي طبي مجهزکرده ام، و از نتيجه ي معالجاتم به درگاه خدا سپاسگزارم. اگر ما در معالجات خود خدا را کنار بگذاريم احتمال موفقيت از پنجاه درصد هم کمتر مي شود.
همان طورکه بين عوام گفته مي شود، زخم معده نتيجه ي غذايي نيست که بيمار مي خورد، بلکه نتيجه ي چيزي است که بيمار را مي خورد. کينه توزي و رنجش بيماران قابل معالجه است و در معالجه ي اين بيماران بايد آن ها را به عف و اغماض دعوت کرد. اگر ما واقعاً به خدا ايمان داريم بايد نسبت به مخلوقات خدا خوش بين باشيم و احساسات خصمانه را از خود دورکنيم، و در صورتي که صميميت را پيشه ي خود سازيم، اين صفات مجبور به ترک ما مي شوند و آخر سر اگر اين معالجات روحي با داروهاي مناسب طبي و پرهيز ملايمي توأم شوند در بهبود بيمار تأثيري بسزا خواهند داشت.
همچنين بسياري از امراض عصبي نتيجه ي ترس و اضطرابند، و اگر ترس و اضطراب را با اعتماد به خدا زايل کنيم، فوراً بيمار شفا خواهد يافت.
در اين جا مجال برشمردن موارد معيني از بيماران عصبي که در نتيجه ي توسل به خدا بهبود حاصل کرده اند نيست. من درکتاب خود تسريع در بهبود (5) بسياري از موارد را ذکرکرده ام که در آن ها ايمان و توسل به خدا يکي از عوامل معالجه منظور شده و با بهره برداري از آن نتايج درخشاني به دست آمده است.
اگر انسان با خالق رابطه اي پيدا کند، در وجود وي هماهنگي پديد مي آيد و اگر اين رابطه قطع شود بدن مستعد قبول امراض گوناگون خواهد شد.
بله، مسلماً خدا وجود دارد و با تجارب فراوان وجود خدا به من ثابت شده است، و هم اوست که استخوان ها و دل هاي شکسته را شفا مي بخشد. (6)

پي‌نوشت‌ها:

1- Paul Ernest Adolph.
2- داراي درجه ي M. S. و دکترا در طب از دانشگاه پنسيلوانيا، سابقاً مبلّغ مذهبي پزشکان در هيئت مبلغان داخله ي چين و عضو بخش آناتومي دانشگاه سن جان در شانگهاي چين، سرهنگ دوم بازنشسته درقسمت طبي ارتش امريکا، رئيس اداره ي پزشکي مبلغان شيکاگو، عضوکالج جراحان امريکا و مؤلف کتاب هاي متعدد راجع به هيئت هاي طبي، متخصص در جراحي عمومي و طب هيئت هاي تبليغي، مخصوصاً در امور بهداشتي آن ها.
3- Cowper.
4- « أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا » ( المؤمنون: 115 )؛ يعني: « آيا پنداشتيد که شما را بيهوده آفريديم...».
5- Health Shall Spring Forth.
6- « أَمَّنْ يجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيكْشِفُ السُّوءَ وَيجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ » ( نمل: 62 )؛ يعني: « آيا آن که اجابت کند پريشاني را هنگامي که او را بخواند و رنج را از وي بردارد و شما را بر روي زمين جانشين هم قرار دهد، آيا با خدا خدايي وجود دارد؟ بسيارکم متذکر مي شويد ».

منبع مقاله :
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم